امروز پنجم دی ماهه. دو سال پیش وقتی این متن رو نوشتم حالم خیلی گرفته بود. خط آخرش این بود:
امروز عمه ام مرد.
ولی پاکش کردم. نمی دونم چرا . شاید از نوشتنش خجالت می کشیدم. می خواستم ناراحتیم رو برای خودم نگه دارم. واقعا نمی دونم چرا. فقط می دونم امروز دیگه خیلی از نوشتن هراس ندارم.
آی مردم من همینم که می بینین. بیاین؟ می شناسینم؟ می دونین کی هستم؟ به نظرتون آشنا میام؟ خوب یه لطفی بکنید و نوشته هام رو مثل یه غریبه بخونید. برای شما چه فرقی می کنه. فقط بذارین من راحت بنویسم. ممکنه؟
فکر میکنم منظورت من بودم،قول می دهم دیگه به وبلاگت سر نزنم تا دیگه نوشته هات رو نخوانم، فکر کنم انوقت راحتر مینویسی...
موفق باشی...
سلام. چه روز پر حادثه ای داشتین .