خوب برگشتم.


همه چیز همون طور بود.  به کلی سر کار بودیم.  طرف اولین جلسه ی آشتی رو تخته نوشت:
     وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم      که در طریقت ما کافریست رنجیدن


به این می گن یه ضد حال حسابی



***ضد حال بعدی!!   اینه که سه روز برنامه بریزی که دوستت شب چارشنبه سوری بیاد با هم عروض بخونید که هیچ کدومتون نرید بیرون.  بعد بگه نمیام.  بعد عصبانی بشی تسلیحاتت رو بدی به یکی دیگه.  ۴ ساعت بعد دعوت بشی به یه چارشنبه سوری باحال.  چه حالی پیدا می کنی؟

سلام

همه چیز به هم پیچیده. یکی از بهترین معلم هامون از دستمون عصبانیه. در حالت عادی اصلا اهمیتی نداره و الان در نتیجه ی این اتفاق خیلی از چیز هایی رو که سر کلاس می گفت دیگه نمی گه و در نتیجه ماها که فکر کلاس کنکور برای این در س رو از سرمون بیرون کرده بودیم احتمالا باید از هفته ی دیگه دنبال کلاس بگردیم.



البته شواهدی هم هست که نشون می ده اینا همه اش کشکه و هممون از دم سر کاریم. باید ببینیم چی می شه.!!!